جدول جو
جدول جو

معنی باده دادن - جستجوی لغت در جدول جو

باده دادن
(مُ وَ کَ)
می دادن. شراب دادن. ساقیگری:
بیاد مهربانان عیش میکرد
گهی میداد باده گاه میخورد.
نظامی.
رجوع به آنندراج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مژده دادن
تصویر مژده دادن
خبر خوش دادن، بشارت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازی دادن
تصویر بازی دادن
کسی را به کاری یا چیزی سرگرم ساختن، فریب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عادت دادن
تصویر عادت دادن
کسی را به انجام مرتب کاری واداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازو دادن
تصویر بازو دادن
کنایه از یاری دادن، یاری کردن، کمک کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ خَ فَ)
جامه های پشمینه و موئینه را بمعرض هوای آزاد گستردن تا بیدها بمیرد و غلۀ تر را برای منع از کپک زدن و خشکیدن و زوال رطوبت. رجوع به باد خوردن شود.
- باد دادن خرمن و جز آن، با افشاندن کاه را از گندم و جو جدا کردن. پیش زدن. پاتی کردن. نسف. (منتهی الارب).
- پنبۀ لحاف کهنه باد دادن، کنایه از به پدران مردۀ خود افتخار کردن.
لغت نامه دهخدا
در معرض باد گذاشتن: پس از کوبیدن خرمن را باد میدهند، نیست و نابود کردن از دست دادن تلف کردن از کف دادن امری یا چیزی را بدون اخذ نتیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واره دادن
تصویر واره دادن
شیر دادن بهمدیگر بنوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مژده دادن
تصویر مژده دادن
بشارت دادن خبر خوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنده دادن
تصویر لنده دادن
لندیدن غرغرکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایده دادن
تصویر فایده دادن
سود رساندن سود رساندن، مطلبی را به دیگری فهماندن افادت افاده
فرهنگ لغت هوشیار
نوید دادن زبان دادن (قول دادن سد در) قول دادن بکسی برای اجرای عملی: (... خاتون ملک اسماعیل خال او را وعده داد که اگر بر کیارق را بکشد زن او باشد)، تعیین مدت کردن برای اجرای عملی یا پرداخت وامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عادت دادن
تصویر عادت دادن
بکاری یا چیزی خوگر ساختن معتاد ساختن آموخته بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازو دادن
تصویر بازو دادن
کمک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بباد دادن
تصویر بباد دادن
ضایع کردن، صرف کردن، نیست ونابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازی دادن
تصویر بازی دادن
گول خوردن، فریفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسه دادن
تصویر بوسه دادن
بوسیدن ماچ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد دادن
تصویر باد دادن
((دَ))
از دست دادن، از دست رفتن، در معرض باد گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازی دادن
تصویر بازی دادن
((دَ))
کسی را سرگرم ساختن، فریب دادن کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازو دادن
تصویر بازو دادن
((دَ))
یاری کردن، معاونت نمودن، لم دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالا دادن
تصویر بالا دادن
((دَ))
بزرگ نمودن، بزرگ جلوه دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عادت دادن
تصویر عادت دادن
Acclimate, Accustom
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وعده دادن
تصویر وعده دادن
Promise
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عادت دادن
تصویر عادت دادن
акліматизувати , привчати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عادت دادن
تصویر عادت دادن
aclimatar, acostumar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وعده دادن
تصویر وعده دادن
beloven
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وعده دادن
تصویر وعده دادن
обіцяти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عادت دادن
تصویر عادت دادن
aklimatyzować, przyzwyczajać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وعده دادن
تصویر وعده دادن
prometer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وعده دادن
تصویر وعده دادن
обещать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وعده دادن
تصویر وعده دادن
obiecywać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عادت دادن
تصویر عادت دادن
akklimatisieren, gewöhnen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وعده دادن
تصویر وعده دادن
prometer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عادت دادن
تصویر عادت دادن
акклиматизировать , приучать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وعده دادن
تصویر وعده دادن
versprechen
دیکشنری فارسی به آلمانی